ارزش تو بالاتر از آن است که وجود خود را چراگاه چشم های گرسنه سازی و محبت خدا را فدای محبت نامحرمان کنی و سعادت آخرت را به پای هوس های زودگذر ریزی.از خدا بتــرس که آتش آخرت از آتش دنیا سوزانتر است و شعله های آن از شعله های شهوت فروزانتر.
دخترم!
ملت ها همچون درختانند که هر یک ویژگی هایی دارند و پیروان آنها همچون برگ های درختان.راستی تا به حال فکر کرده ای که برگ کدام درخت و پیرو کدام فرهنگ و مذهبی؟!آیا نشانه ای از فرهنگ و مذهب خود داری؟!
مکن کاری که بر پا سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو را نامه خواندن تنگت آیو
دخترم!
چشم های مردان را کامیاب مکن که نگاه آنها آتش افروز است و اشک های تو توان خاموش کردن آن را ندارد.
ای دختر من درس بخوان فصل بهار است بیکار به خانه منشین موقع کار است
خود را ز کمالات و هنر نور بصر کن چون دختر بی علم به نزد همه خوار است
ای که به جمالت مغروری!
خوب بیندیش که روزی طراوت جوانی با وجودت وداع می گوید و کبوتر زیبایی از آشیانه ات پر می کشد و چروکهای ناخوانده به چهره ات می نشیند!تـو چگونه می توانی جمالت را از رفتن باز داری؟!
دخترم غرب را پیرو مباش!
آنکه را پیشوای دین زهراست پیروی از زنان غرب خطاست
نسزد از تو ای زن روشن پیروی از زنانِ تر دامــن
آنکه خود هست در کمند فساد کِی تواند تو را کند آزاد
((بهجتی شفق))
گر چه دارد شیوه های رنگ رنگ من به جز عبرت نگیرم از فرنگ
ای به تقلیدش اسیر،آزاد شو دامــن قرآن بگیر،آزاد شو
((اقبال لاهوری))
ای ز افسون فرنگی بی خبر فتنه ها در آستیـن او نگر
از فریب او اگر خواهی امان اُشترانش را ز حوض خود بران
((اقبال لاهوری))